راه
آینده
پس از
توضیحاتی که در باره وضع جهان امروز و فردا و عوامل مثبت و منفی حاکم بر آن دادم،
اینک موقع آنست که از این توضیحات نتیجه گیری کنم.
همه
این تحلیل ها و تجزیه ها در این واقعیت خلاصه می شود که جامعه جهانی امروز ما وارث
بسیاری از شرایط تبعیض آمیز و غیر عادلانه مادی و اجتماعی گذشته است که ادامه آنها
نه با شرافت و اصالت بشری سازگار است و نه با نیازهای حیاتی و الزامی جامعه کنونی
جهان تطابق دارد. استقرار چنین وضعی دنیای ما را دستخوش نابسامانی ها و آشفتگیهای
ژرفی کرده، باعث شده است تا جامعه جهانی، درست در شرایطی که پیشرفت دانش و
تکنولوژی می تواند این جامعه را از بالاترین حد رفاه و ترقی تمام تاریخ بشری
برخوردار سازد، خود را با خطر دو دستگی همه جانبه ای که امکان بالقوه نابودی جامعه
انسانی و همه دستاوردهای آن را در پی دارد، مواجه بیند و حتی در غیر این فرض نیز
سنگینی محرومیت ها و رنج ها، زندگی را برای قسمت اعظم از مردم این جامعه به صورتی
غیر قابل تحمل درآورد.
برای
حل این مشکل اساسی جامعه بشری ضروری است که نظام موجود اقتصاد جهانی که اجزاء
مختلف آن حاصل سوابق گوناگون و غالبا ناهمآهنگ گذشته و بیعدالتی ها و تبعیضات
فراوان است، با توجه به الزامات و نیازهای جهان نوین تعدیل گردد و به صورتی صحیح تر در راه تأمین شرایط اجتماعی و
اقتصادی عادلانه تر و منصفانه تری برای همه جوامع به کار گرفته شود.
از
چنین دیدگاهی ضروری است آن موازینی که به عنوان حقوق مسلم و انکار ناپذیر در داخله
کشورها و جوامع مورد قبول و رعایت است در صحنه جهانی نیز به همان اندازه مورد قبول
و رعایت قرار گیرد، نه آن که طبق یک مثل معروف اروپایی:"آن چه در آن سوی
پیرنه حقیقت است، در این سوی آن خلاف باشد."
چنان
که در آغاز این فصل اشاره کردم، وضع جامعه جهانی از نظر منطقی تصویری از آن وضعی
است که در داخل یک جامعه وجود دارد و موقعیت ملتهای غنی و فقیر نیز در سطح جهانی
مشابه موقعیت طبقات مختلف در داخله یک کشور است. اگر آدمی در همه جای دنیا آدمی
است و اگر طبق تمام موازین اخلاقی و منطقی و طبق منشور سازمان جهانی ملل، حقوق
انسانی برای همه افراد از هر نژاد و هر جنسی و هر ملت یکسان است، در این صورت نحوه
مقررات و اصول بنیادی حاکم بر سرنوشت آنها نیز باید یکسان باشد. ولو آن که سایر
مقررات و ضوابط به اقتضای روحیات و شرایط خاص ملی با یک دیگر تفاوت داشته باشند.
بارها
خود را با این پرسشی بی پاسخ رو به رو می یابم که آینده دنیای ما چه خواهد بود؟
آیا کوتاه نظری و خودخواهی ما سرانجام این تمدن درخشان غنی و زیبا را که نسل های
بی شمار بشری با کوشش و تلاش پی گیر، با شهامت و پایداری، با ایمان و فداکاری، با
آرمان ها و اندیشه های بزرگ، با دانش و خلاقیت، با امید و اعتماد، قدم به قدم
ساخته و پرداخته اند، به دست ویرانی خواهد سپرد؟ آیا جهان انسانی هم چنان راه خود
را به سوی کمال ادامه خواهد داد یا با همه دستاوردها و آفریده های خویش به دست
خویش نابود خواهد شد؟ آیا بالاخره عقل و منطق به نمایندگی نبوغ و اصالت انسانی
رهبر سرنوشت ما خواهد بود یا بالعکس، نیروهای مهار نشده غرایز و امیالی که امروزہ
با قدرت موحش سلاحهای ویرانگر نیز مجهز
شده اند، جامعه انسانی را با بر پا کردن یک جهنم اتمی و یا با خراب کردن
بنیادهای استوار دیرینه آن بالمره نابود خواهند کرد یا لااقل به دوران توحش باز
خواهند گرداند؟ آیا از دیدگاه فلسفی و فکری ایران کهن - که شاید عالی ترین جلوه
گاه این معماری بزرگ سرنوشت است - در مرحله نهایی، پیروزی با فروغ ایزدی یا با
تاریکی اهریمنی خواهد بود؟