صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱.۹۶

(۲۶)

عدم امنیت منحصر به جنبه مادی آن نبود، بلکه از امنیت قضایی و طبعا از امنیت اجتماعی نیز نشانی دیده نمی شد. قانون، کاپیتولاسیون، اتباع خارجی را تحت حمایت خویش داشت و سرنوشت مردم خود ایران نیز نه در محاکم صلاحیت دار، که وجود خارجی نداشت، بلکه به میل و اراده خانهای عشایری یا اربابان و ملاکان و اشراف و "حکام شرع" که غالبا قانون شرع برای آنان فقط مفهوم دفاع از منافع خصوصی یا دسته جمعی خودشان را داشت، تعیین می شد، تنها قانونی که با قاطعیت اجرا می شد، قانون تعدی و اجحاف زورمندان نسبت به ضعیفان بود. امنیت اجتماعی حتی به صورت عنوان ساده آن اصولا برای مردم ایران ناشناخته بود. در رژیم فئودالی، خان خانی، حد اعلای اختلاف طبقاتی، فقدان قدرت قضایی و بی اطلاعی عمومی از حقوق حقه خود، طبعا انتظار عدالت اجتماعی را حتی در ابتدایی ترین و محدودترین صورت آن نمی شد داشت.

از نظر اقتصادی، ایران یکی از ضعیفترین کشورهای جهان بود. منابع اساسی ثروت مملکت به موجب امتیازهایی که پادشاهان قاجار به بیگانگان داده بودند، از دسترس ملی خارج شده بود. امتیاز نفت در دست انگلیسیها و امتیاز شیلات و امتیازات تجارتی متعدد دیگر در دست روس ها بود و حق نشر اسکناس را بانک انگلیسی و تا حدی نیز بانک روسی در دست داشتند. وضع مالیه مملکت بر اثر فقر عمومی و رکود اقتصادی و عدم امکان وصول مالیاتها چنان بود که گاه دولت برای تأمین هرینه شام یا ناهار یک میهمان خارجی ناچار بود پول لازم را از کسبه محل قرض کند. کشاورزی و صنعت ایران وضعی کاملا قرون وسطایی داشت و بازرگانی آن نیز از همین حد خارج نبود.

بهداشت مملکت حتی از وضع قرون وسطایی نیز عقب تر بود. فقدان ابتدایی ترین شرایط بهداشت عمومی، رواج خانمان سوز مالاریا و حصبه و تراخم و بیماریهای "بومی" متعدد دیگر که هر چند بار موجهای وحشتناک و با و طاعون مزید بر آن می شد و قحطی هایی که از ترکیب خشکسالیها با بدی وضع کشاورزی و عدم وجود راههای ارتباطی پیش می آمد، چنان دست مرگ و میر را باز گذاشته بود که حد متوسط عمر افراد به سی سال نیز نمی رسید. تلفات کودکان یکی از بالاترین سطوح را در تمام جهان داشت و بدی تغذیه توام با بدی سایر شرایط بهداشتی زندگی، نژاد ایرانی را که روزگاری نمونه ای از نیرومندی و توانایی بود، به سرعت به صورت نژادی فرسوده، ناتوان، بی رمق و بیمار در می آورد.


به مقتضای آن که فقر و بیماری هرگز از جهل جدا نیستند، وضع آموزش و فرهنگ کشور نیز در سطحی بود که شاید از نظر پائین بودن، معادلی در تاریخ ایران نداشت. نسبت با سوادان احتمالا به ۱٪ کل جمعیت نمی رسید. مدارس فقط مکتب خانه هایی بود که با روش تدریسی قرون وسطایی اداره می شد. تنها یک دبیرستان به نام دارالفنون در پایتخت وجود داشت و از مراکز آموزش عالی طبعا اثری نبود. زنان و دختران جز به صورت خیلی استثنایی و خصوصی، راهی به دانش نداشتند. زیرا در آن زمان اصولا زن جزیی واقعی از جامعه ایران محسوب نمی شد و نه تنها از حق آموزش، بلکه از بسیاری حقوق اجتماعی دیگر که ملازم با شرافت انسانی او بود، محروم بود.


مظاهر رایج تمدن مادی غرب که در آن هنگام نه فقط در کشورهای پیشرفته اروپا و امریکا، بلکه در عثمانی و هند و دیگر همسایگان ایران نیز تا حد زیادی تعمیم یافته بود، در ایران تقریبا ناشناس بود. راه آهن، راه شوسه، اتومبیل، برق، تلفن یا وجود نداشت و یا کاملا در حکم یک تجمل بود.