صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱.۹۶

(۱۳)

اخیرا گزارش تحقیقی جالبی از طرف سازمان ملل متحد به نام سال ۱۹۹۹، منتشر شد که توسط واسیلی لئونتیف برنده جایزه علمی نوبل تهیه شده است. در این گزارش بر اساس بررسیهای دقیقی مشخص شده است که در حال حاضر نسبت متوسط درآمد سرانه ملی گروه کشورهای صنعتی و ثروتمند به درآمد سرانه متوسط ملی بقیه کشورها دوازده به یک است! و با روند فعلی به فرض آن هم که برنامه های توسعه سازمان ملل متحد برای سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۹ به منظور تضمین حداقل رشد برای کشورهای رو به توسعه طی دهه های بعدی قرن حاضر در بهترین صورت آن ادامه یابد و آهنگ رشد کشورهای پیشرفته نیز در این سالها معادل دو دهه اخیر باشد و از آن تجاوز نکند، این نسبت دوازده به یک در سال ۲۰۰۰ هم چنان به جای خود باقی خواهد بود!

در دیدی کوتاه مدت شاید توسعه نیافتگی کنونی بیش از دو سوم جهان به سود کمتر از یک ثلث دیگر باشد. با این همه مصالح دراز مدت ممالک صنعتی اتخاذ سیاستی درست خلاف این سیاست ضرورت دارد. زیرا نه فقط امنیت جامعه بشری (که آنان خود قسمتی از آن هستند) بلکه ثبات و رونق وضع اقتصادی خود آنها نیز وابسته به تفاهم و همکاری دنیای غنی و فقیر یا جهان پیشرفته و جهان در حالی توسعه است. هر قدر اقتصاد کشورهای اخیر توسعه یابد، طبعا مبادلات اقتصادی آنها نیز سالم تر و قابل اطمینان تر خواهد شد و خطرات انفجاری ناشی از ادامه این وضع کاهش خواهد یافت. در این راه کشورهای رو به توسعه طبعا باید به وظایف و مسئولیت هایی که به عهده آنهاست، کاملا آشنا باشند و تصور نمی کنم هیچ یک از این کشورها توقع آن را داشته باشند که دیگران بدون دلیل کاری برای آنها انجام دهند. ولی این توقع را دارند که از طرف دنیای پیشرفته به صورتی عملی و واقعی و نه فقط به صورت تئوری یا در مقیاسی غیر کافی در پیشرفت این مساعی بدان ها کمک شود. کمکهای فنی و مالی کشورهای ثروتمند بیش از هر وقت دیگر برای جهان سوم ضروری است. ولی این کار باید برای افزایش اثر بخشی کوششهای خود آنها صورت گیرد و نه برای جانشین شدن این کوشش ها. از این دیدگاه است که جامعه جهانی باید شیوه ها و وسایل و هدفهای خود را بازسازی کند.

همچنان که دبیر کل سازمان ملل متحد در کنفرانس سال ۱۹۷۶ ملل متحد در "نایروبی" اظهار داشت:

" ... کاملا منطقی و طبیعی است که از بین رفتن استعمار  سیاسی از بین رفتن استعمار اقتصادی را نیز به همراه بیاورد"
زیرا فقط به این قیمت است که ممکن است یک همکاری ثمر بخش بر پایه تساوی ملل غنی و فقیر برقرار شود و مسلما آینده جهان در گرو چنین همکاری است. دولت های عمده صنعتی می باید واقعیات جهان امروز را برای مردم خود تشریح کنند و خطری را که از ادامه نامحدود شکاف موجود بین کشورهای غنی و فقیر متوجه جامعه بشری است، بدان ها تفهیم نمایند.

به منظور رعایت کامل انصاف و حقیقت تذکر این نکته ضروری است که جهان پیشرفته اقدامات مثبت و ارزنده ای را نیز در این زمینه در کارنامه خود دارد که نمونه عالی آنها، نقش بزرگ ایالات متحده امریکا در تعدیل نابسامانی ها و نیازهای حیاتی مناطق مختلف جهان بخصوص در سال های پس از جنگ جهانی دوم است. اجرای طرح معروف مارشال در اروپا و "اصل چهار" ترومن در مورد کمک به کشورهای در حال توسعه و شرکت وسیع آمریکا در برنامه UNRWA برای کمک به پناهندگان فلسطینی و اقدامات فراوان بین المللی دیگر این کشور از راه تخصیص کمکهای غذایی و دارویی و خیریه بـه کشورها و مناطق مختلف و متعدد جهان، مظاهری از این اقدامات است. برای توجه به وسعت این کمک ها کافی است تذکر داده شود که در فاصله یک ربع قرن پس از پایان جنگ جهانی تا سال ۱۹۷۰ مقدار این کمکها به صورت بلاعوض به یکصد و سی میلیارد دلار بالغ شد و چنین امری در تاریخ جهان بی سابقه است.

با اجرای طرح "مارشال" که از نظر کمیت و کیفیت آن در همکاریهای جهانی بی نظیر است، امریکا طوری به اروپا کمک کرد که کشورهای جنگ زده و ویران شده این قاره توانستند در پرتو آن به سرعت به پیشرفتی بسیار بالاتر از پیش از جنگ جهانی دوم برسند و علت این موفقیت گذشته از ارقام فوق العاده زیاد کمک ها این بود که این کشورها صاحب تکنولوژی بودند.

اجرای "اصل چهار" به نوبه خود تأثیر سازنده و مؤثری در وضع اقتصادی و اجتماعی کشورهای عقب مانده داشت. ولی از کمک بدین ممالک نتیجه چندان زیادی گرفته نشد. زیرا این کمک بیشتر جنبه دست گیری داشت و با انتقال تکنولوژی همراه نبود.

تذکر طرح "کلمبو" که برای کمکهای مشابه توسط انگلستان عملی شد و کمکهای دیگری که از طرف کشورهای مختلف جهان صنعتی انجام گرفت، به نوبه خود ضروری است. شاید یادآوری این نکته نیز بی مورد نباشد که کشور خود ما اکنون در زمره کشورهایی است که در حدود امکانات خود کمکهای وسیعی به کشورهای دیگر بخصوص ممالک جهان سوم می کند.