سر
آغاز
شانزده
سال پیش، نخستین کتاب من به نام "مأموریت برای وطنم" و یازده سال پیش،
کتاب دوم من به نام "انقلاب سفید" انتشار یافت. کتاب اول بیشتر مربوط به
گذشته و کتاب دوم مربوط به حال بود. امروز لازم میدانم سومین کتاب خود را که بیشتر
مربوط به آینده می شود، در دسترس ملت ایران بگذارم.
آن چه
مرا بدین کار وامی دارد توجه بدین واقعیت است که هر فرد ایرانی، برای ایفای رسالتی
که در برابر کشور خود و فرزندان خود و در عین حال در برابر جامعه بشری به عهده
دارد، می باید آشنایی همه جانبه ای با اصول و ضوابطی که جامعه امروز و فردای ایران
و جهان بر پایه آنها پی ریزی شده است، داشته باشد. وقتی یک اجتماع مرکب از مردمی
کاملا آگاه به حقوق و در عین حال به وظایف و مسئولیتهای خویش باشد، انجام هر کار
بزرگی در چنین اجتماع، طبعا مستلزم شرکت آزادانه و آگاهانه همه این مردم حواهد
بود.
برای
تحقق این شرکت آگاهانه ضروری است که افکار عمومی با همه واقعیات حاکم بر حیات
جامعه، با آرمانهای ملی، با برنامه های کار مملکت و جنبه های مختلف سیاسی و
اجتماعی آنها، با امکانات و محدودیتها و با عوامل قدرت و ضعف خود کاملا آشنا باشد.
ممکن است این واقعیتها همیشه مطلوب نباشد ولی ناگفته ماندن آنها، مسلما نامطلوب تر
است. بدین جهت گفتگوی منظم و مستمر من و ملتم، امری نه تنها منطقی، بلکه ضروری
است.
البته
این گفتگو از راه وسائل ارتباط جمعی کشور به طور تقریبا مرتب برقرار است و اضافه
بر آن، هر سال متن کامل گفته های سالانه من به طور جداگانه منتشر می شود. با این
همه، ضروری میدانم که اضافه بر مطالبی که به طور پراکنده در فرصت های مختلف و به
مناسبت های مختلف گفته می شود، مجموعه ای از بررسی ها و تحلیل های لازم را در مورد مسائل بنیادی امروز و فردای کشور
به صورت کتابی مستقل در دسترس عموم قرار دهم.
کتاب
حاضر هنگامی انتشار مییابد که پانزده سال از آغاز بزرگترین تحول اجتماعی و تاریخ
ایران گذشته و بر اثر این تحول که "انقلاب شاه و ملت" نام گرفته است،
شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ما به کلی دگرگون شده است.
در این
مدت، جامعه ایرانی به صورتی بنیادی تغییر شکل پیدا کرده و بافت مادی و معنوی این
جامعه با شرایطی کاملا تازه تطبیق یافته است. در نتیجه طبعا در دیدگاهها، روش ها و
برنامه ها نیز دگرگونی اساسی پدید آمده است.
به
موازات این تحول، وضع جهانی که ما در آن به سر می بریم نیز تغییری شگرف یافته است.
کشورهای متعدد تازه ای در این فاصله وارد خانواده جهانی ملل شده اند و از این راه
معادلات سیاسی و اقتصادی جهان پانزده سال پیش تا حد زیادی بر هم خورده است. امروز
دنیا خود را آشکارا در مراحل عصر تازه ای می یابد که الزاما ضوابط و روشی های نوینی
را نیز همراه دارد.
کشور
ما در این مدت به صورت یکی از قدرتهای مؤثر صحنه سیاست بین المللی در آمده است که
دیگر هیچ کس نمی تواند نقش آن را نادیده بگیرد. این موقعیت جهانی، طبعا مسئولیتهای
جهانی نیز برای ما به همراه آورده است.
از نظر
داخلی ما اکنون دست در کار یکی از بزرگترین آزمایشهای اجتماعی و اقتصادی دنیای
امروز هستیم. آزمایشی که می باید جامعه ما را در مدتی کوتاه به صورت یکی از پیشرفته
ترین و مرفه ترین جوامع جهان در آورد.
در
چنین شرایطی آیا عظمت هدف و دشواری تلاش می باید و یا می تواند ما را از ادامه این
راه باز دارد؟ یا دست کم به کاهشی در سطح هدف و بالنتیجه در کمیت و یا کیفیت این
تلاش وادار کند؟ من چنین احتمالی را باور نمی کنم و فکر نمی کنم که هیچ ایرانی نیز
غیر از این بیندیشد. زیرا ایرانی بودن به مفهوم واقعی آن مستلزم پذیرش آزادانه
رسالتی است که تاریخ کهن این ملت و ارزش های جاودانی مدنی و اخلاقی آن بر عهده فرد
فرد مردم ایران نهاده است. با اتکاء بدین میراث سنگین ارزشهای کهن، چگونه برای ما
پذیرفتنی می تواند بود که در نیمه راه مقصود بمانیم و همواره دیگرانی را فراروی
خود داشته باشیم؟ چگونه می توانیم در تلاشی مقدس برای تأمین سرافرازی و نیک بختی
نسلهای آینده ایرانی، از پای بایستیم و شاهد پیشروی راه روان دیگری باشیم که چه از
نظر اصالت تاریخی و چه از لحاظ ارزش های فردی و فکری هیچ امتیازی بر ما ندارند؟