صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱.۹۶

(۹)

دلیل دوم این است که هیچ کشوری در هر درجه از رشد و توسعه حقا و منطقا نمی تواند مسئولیت همه مشکلات خویش را به گردن دیگران بگذارد و در نتیجه همیشه خودش را "طلبکار" بداند. شاید این گفته معروف مبالغه آمیز نباشد که "هر ملتی شایسته همان سرنوشتی است که دارد" هیچ کشور و ملتی نمی تواند از دیگران خواستار انجام تعهدات و مسئوليت هایی در مورد خویش باشد که خودش آنها را تمام و کمال و در حدی بسیار زیادتر در باره خویش ایفا نکرده باشد. کشور ما این حقیقت را کاملا آزموده است. زیرا ما تا وقتی که خود حاضر به قبول وضع ناگوار گذشته بودیم، هیچ یاری و همدردی از جایی دریافت نداشتیم. اما هنگامی که خودمان ورق را برگرداندیم، جهان خارج نیز در مورد ما تا حد یک گردش یکصد و هشتاد درجه، دیدگاه و روش خویش تغییر داد و ورق برگرداند.

سومین دلیل این است که من اساسا رویارویی جهان پیشرفته و جهان در حال رشد را راه حل واقع بینانه ای برای رفع هیچ یک از مشکلات دنیای خودمان نمی دانم و شیوه کشور ما نیز در مراجع بین المللی و در سیاست جهانی، هرگز هواخواهی از چنین رویارویی نبوده است. آرزوی من این است که همه ما برای نجات دنیای خودمان و برای ساختن دنیایی بهتر دست به دست هم دهیم و نه برای ویران کردن آن، زیرا ویرانگری نه هنر پرافتخاری است و نه نیاز به همکاری عمومی دارد. من به حکم منطق اعتقاد دارم که حل واقعی هر مشکل جهانی را باید در تبادل نظر و درک صحیح واقعیات بر اساس روح تفاهم و همکاری به منظور نیل به نتیجه ای واقعا مثبت و قابل دوام جستجو کرد.

در سالیان اخیر مشکلات و مسائل حیاتی مردم جهان مورد ارزیابی بسیار قرار گرفته است تا بر اساس آن راه حل هایی مناسب و در عین حال الزامی برای آنچه با سرنوشت و موجودیت غالب ملل بستگی دارد به دست اید. در این راه اندیشمندان و پژوهشگران و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی جهان غرب و نیز مقامات مسئول این جهان در سطوح مختلف همکاری بسیار ارزنده ای کرده اند. به طوری که قسمت اعظم پژوهش ها و بررسی های مستدلی که در این باره انجام گرفته کار آنها بوده است. نقش برجسته و سازنده سازمان ملل متحد در این باره نیز تا آن جا که در حدود امکانات سازمانی با موقعیت مهم معنوی ولی بدون داشتن قدرت اجرایی است، نقشی اصیل و شایان احترام بوده است.

همه این بررسیها و تحلیل ها و تجزیه ها و این همکاری پژوهندگان و کارشناسان جهان صنعتی و جهان در حال توسعه به یک نتیجه مشخص رسیده است و آن لزوم تغییر نظم اقتصادی غیر عادلانه کنونی جهان و استقرار نظم تازه ای در جای ان است که نیازهای جامعه جهانی را در ترکیب جدید آن به صورت عادلانه تری تأمین کند. این نیازها امروز در همه شئون مادی و معنوی زندگی غالب جوامع محسوس است. زیرا همه این جوامع در زمینه های اقتصادی، صنعتی، کشاورزی، علمی و فنی، بهداشت، آموزش و بسیاری از زمینه های دیگر، احتیاج فوری و حیاتی به پیشرفت دارند.

تحول تاریخ در چند قرن اخیر باعث شده است که اکنون جوامع معینی از بهترین شرایط لازم در همه این زمینه ها برخوردار باشند. بدیهی است قسمتی از این امتیاز مدیون شایستگی و نبوغ خود آنهاست. ولی همه می دانیم که قسمت دیگری از آن یادگار عصر سپری شده استعماری است. تاریخ قرون جدید که تقریبا در تمام مدارس تدریس می شود و غالبا به دست محققان غربی نوشته شده است، به همه ما آموخته است که چگونه اقتصاد قسمتی از کشورهای صنعتی مدتی دراز بر پایه استعمار جوامع دیگر و استثمار نیروی انسانی و منابع طبیعی آنها پایه ریزی شده بود.

در ایجاد این امپراتوری ها طبعا آن چه هدف بود تأمین منافع اقتصادی ملل صاحب مستعمره بود. به قول برنارد شاو:

"هر موقع که کمپانی های اروپایی به تصرف منابع طبیعی سرزمین تازه ای احساس علاقه می کردند، دولتهای آنها تشخیص می دادند که باید برای استقرار مسیحیت در آن سرزمین دست به کار شوند!"

 برای زوال این طرز فکر دو جنگ جهانی لازم بود که متأسفانه اولی ده میلیون نفر و دومی چهل میلیون نفر قربانی داد. هنگام پایان امپراتوری هلند، ملکه ویلهلمینا اظهار داشت:

"واقعیت این است که اکنون استعمار مرده است. آنچه امروز ملتهای دنیا بدان نیازمندند، شیوه نوینی در زیستن با یکدیگر و در کنار یکدیگر است."

این نظر منطقی را مسئولان درجه اول سازمان بین المللی و کشورهای جهان صنعتی نیز بارها تأئید کرده اند. آقای "ونس" وزیر امور خارجه امریکا در آخرین کنفرانس معروف به "شمال و جنوب" در پاریس به نام کشور خود اظهار داشت:

"برای جهان یک سیستم اقتصادی تازه لازم است که بر اساس انصاف و پیشرفت و مخصوصا عدالت متکی باشد."