صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۵.۱.۹۶

(۱۰)

و آقای "والدهایم" دبیر کل سازمان اخیرا تذکر داد که:

"سالم سازی روابط اقتصادی کلیه کشورها و ملتهای جهان و طرح ریزی آینده انسان بر اساسی نو و از دیدگاه مصالح جهانی و همکاری جهانی، وظیفه اصلی ما، برای نجات بشریت است."

دبیر کل سازمان ملل متحد در کتابی که اخیرا انتشار داده، این موضوع را به شکل جامع تر و روشنتری بدین صورت تشریح کرده است:

"اکثریت کشورهای جهان در اجرای توصیه های سازمان ملل متحد در باره تعدیل نظام اقتصادی کنونی دنیا شتاب دارند، اما ممالک ثروتمند در این مورد خیلی کمتر احساس فوریت می کنند. با این که خودشان قبول دارند که سیستم اقتصادی موجود جهانی، دیگر جوابگوی نیازهای اساسی عصر ما نیست. و بالاتر از آن قبول دارند که در زمینه های مختلفی چون مسائل پولی و تورمی این سیستم به زیان خود آنها نیز هست. من بارها  برای مسئولان این ممالک توضیح  داده ام که هدف کشورهای رو به توسعه، نابودی اقتصاد ممالک صنعتی نیست. بلکه پی ریزی بنیادهای تازه ای است که در سایه آنها منافع دراز مدت هر دو طرف به نحو بهتری بتواند تأمین شود. البته برای حل مسئله ای بدین حساسیت، بردباری و زمان لازم است. ولی ضرورت قطعی دارد که در این امر تسریع شود. در این باره پافشاری می کنم که با نادیده گرفتن یک مسئله نمی توان به حل آن امیدوار بود. زیرا به هر حال مسلم است که جز با همکاری جهانی در زمینه اقتصادی، انتظار ثبات روابط کشورها در زمینه سیاسی، توهمی بیش نیست."


مفهوم ادامه نظام اقتصاد موجود جهان ادامه تقسیم مردم روی زمین به دو دسته بسیار نابرابر است. این دورنمای نامطلوبی است که سه سال پیش رنه ماهو مدیر وقت سازمان یونسکو اندکی قبل از مرگ خود به صورت هشداری به جهان امروز فراروی ما گذاشت:

" ترقی علمی و صنعتی با کشیدن خطی به دور کره زمین از یک کشور صنعتی به کشور صنعتی دیگر، مناطق پهناوری از جهان ما را به دست خاموشی و فراموشی سپردہ است. در عصری که دانش بشری راه ستارگان را به روی ما می گشاید، چه گونه می توان پذیرفت که اکثریت مردم جهان اسیر ظلمت های اجدادی باشند؟ آیا ما واقعا خواستار دو بشریت، بشریت کهکشان ها و بشریت غارها هستیم؟"


دبیر کل فعلی سازمان ملل متحد همین واقعیت را به صورت دیگری چنین تشریح کرده است:

"تعدیل نظام کنونی جهانی، هم ضرورت هم واقعیتی است که حل آن دارای اهمیتی حیاتی برای آینده بشر است. زیرا تمام مسائل دیگر، بسته به حل مسئله ای است که در مقیاس جهانی زندگی روزانه صدها میلیون مردم در دنیای فقیر و غنی بدان وابسته است. توجه بدین واقعیت اکنون جامعه جهانی را بر سر دو راهی سرنوشت قرار داده است.

حل مسئله بسته به پاسخ این پرسش است که آیا این جامعه بالاخره در راه عقل و تفاهم قدم بر خواهد داشت یا بالعکس در برابر ترس از تغییر و تحول عقب خواهد نشست؟

"این نابرابری مسلم را طبعا نباید به حساب ناتوانی ذاتی ملل غیر "غربی" در زمینه تمدن و خلاقیت گذاشت. زیرا این نبوغ و خلاقیت در عموم ملتها وجود دارد، منتها در نزد ملتهای مختلف در دورانهای خاصی از تاریخ جهان، به اوج تجلی خود رسیده است.

در کتابی به نام توسعه از راه دانش و تکنیک که اخیرا زیر نظر سازمان ملل متحد انتشار یافت نکته ظریفی از قول محققی به نام پرفسور بلاکت ذکر شده است که شاید نقل آن در این جا جالب باشد. وی میگوید:

"اگر یک کیهان نورد مریخی بین سالهای ۳۰۰۰ تا ۵۰۰ پیش از میلاد مسیح به کره زمین فرود آمده بود، چنین نتیجه می گرفت که مردم خاورمیانه و نزدیک پیشرفته ترین مردم این جهان هستند و اگر چنین مسافری بین سال های ۵۰۰ پیش از میلاد و ۱۵۰۰ میلادی به کره ما می آمد، این نظر را در مورد مردم چین و هند می داد، زیرا آن چه عصر ظلمت اروپا به شمار می آید عصر طلایی چین و عصر شکوفایی دانش و اندیشه هند است. این نشان میدهد که فکر عدم توانایی یک گروه از ملل جهان در مقابل یک گروه دیگر چه اندازه سخیف و مردود است."

شاید در این مورد نقل قسمتی از نامه ناپلئون بناپارت به فتحعلی شاه قاجار نیز جالب باشد که در آن امپراتور فرانسه می گوید:

"زمانی که کورش بزرگ در ایران روش استواری را برای حکومت و نظام بنیاد نهاد که بعدها دیگر دولتهای بزرگ جهان از آن سرمشق گرفتند، اجداد ما هنوز در جنگل ها و بیابان ها زندگی اولیه داشتند."