دوگروهی
که در درجه اول از این مزایا و از سایر مزایای انقلاب و عدالت اجتماعی برخوردار می
شوند و خواهند شد، دو طبقه ای هستند که پایه های اجتماع و اقتصاد ایران به شمار می
آیند. اين دو طبقه کارگران و کشاورزان ایرانی هستند.
در
پرتو تغییرات و تحولات انقلابی، وضع کار و کارگری در ایران امروز که خطوط کلی آن
در فصل قبل تشریح شد، اکنون کارگران ما از مترقی ترین قوانین کار و اضافه بر آن از
مزایایی که در هیچ جای دیگر سابقه ندارد، برخوردارند. یعنی نه تنها در بیست درصد
سود کارخانه ای که در ان کار می کنند، سهیم هستند، بلکه در مالکیت اصل سهام نیز حق
شرکت دارند و این موقعیت خاص، نقش آنان را برای نیل به دوران "تمدن
بزرگ" به صورت یک نقش سازنده و بنیادی در آورده است. کارگری که با برخورداری
از همه این امتیازات عمیقا احساس می کند که هر پیشرفتی در امر سازندگی و تولید،
پیشرفت صنعتی خود او و خانواده او و آیندگان اوست، طبعا این تلاش سازندگی را تلاش
شخصی خود نیز می شمارد و خویشتن را جزء فعال و مؤثر و محترمی از این نظام "کل"
به حساب می آورد.
بارها
گفته ام که ثروت های طبیعی مملکت که مهمترین و شناخته ترین آنها نفت است، بالاخره
به پایان می رسد و به ناچار باید جای آنها را صنعت پر کند. بنابر این لازم است که
نه تنها کارگران صنایع، بلکه همه افراد ملت ایران به نحوی در پیشرفت صنعتی مملکت
مؤثر و بدان علاقه مند باشند تا از این راه آینده صنعتی کشور تضمین شود. این آینده
را ما بر اساس "مشارکت" پی ریزی کرده ایم که نه شیوه سرمایه داری و نه
شیوه مارکسیستی است. بلکه راهی است که هم منافع کارفرما و کارگر را حفظ می کند و
هم به جای مبارزه طبقاتی و اعتصاب و فلج کردن یا کند کردن کار، پیشرفت سالم بهره
وری را در محیطی آمیخته با تفاهم و همکاری باعث می شود. بدیهی است مثل هر کار
تولیدی برای این امر نیز سرمایه لازم است. ولی فرق نمی کند که این سرمایه را افراد
گذاشته باشند یا دولت. زیرا در نهایت هم سرمایه و هم حاصل کار بین همان مردم پخش
می شود.
در
سیستم مشارکت و همکاری دولت و کارفرما و کارگر که اساس نظم کار در عصر "تمدن
بزرگ" خواهد بود، اصطکاکی بین کارفرما و کارگر متصور نیست. زیرا کارگر خود،
کارفرمای خویش نیز هست. خوشبختانه کارگران ما به خوبی این واقعیت را دریافته اند
که در اقتصاد سالم ایران فردا، باید درآمد ھای صادرات صنعتی جای درآمدهای موقتی
کنونی را بگیرد. اما اگر صنعت ایران از لحاظ مرغوبیت جنس و قیمت آن قابل رقابت با
صنایع دیگران نباشد، برای کشور امکان صادراتی نخواهد بود و در نتیجه خود آنها قبل
از هر کس زیان خواهند دید. کارگر ایرانی با روح میهن پرستی خاص خود احساس کرده است
که شرکت او در سود کارخانه و در مالکیت سهام آن نه فقط از نظر ارتباط مستقیمی که
با حاصل کارآیی وی دارد، مستلزم کار بیشتر و بهتر اوست بلکه این اشتراک جنبه ای
عاطفی و احساسی نیز به کاری میدهد که حاصل آن به نفع جامعه او و به نفع مملکت او
خواهد بود. با این برداشت، که ضابطه کار در ایران فرداست، کارگر ایرانی نه با
اعتصاب کار را متوقف می کند و نه با غیبت و کم کاری عمدی وقت و پول کشور را به هدر
میدهد. زیرا نفعی در هیچ یک از این دو مورد نمی بیند. وی میداند که هم آقای خودش
است، زیرا صاحب سهم است و هم در سود کارخانه و کارگاه شرکت می کند، یعنی استثمار
نمی شود. ولی ما این هر دو وضع را در جهت عکس آن تقریبا در همه کشورهای صنعتی می
بینیم یا به طریق ممالک سرمایه داری غرب که در آنها اعتصاب برای درخواست حقوق اضافی
یا به بهانه های مختلف دیگر به صورت امری رایج و روزمره در آمده است و یا به طریق
ممالک کمونیستی که چون در آنها حق اعتصاب وجود ندارد، کارگر از کار واقعی طفرہ
میرود و در نتیجه غالبا با عدم حضور یک نفر در موضع حساس یک ماشین، تمام خطی که
بدان مربوط است، متوقف می شود.