صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۶.۱.۹۶

(۱۰۵)

با همه اینها این سیستم دموکراسی غربی از نظر اصولی مترقی ترین سیستم حکومتی و اجتماعی جهان بود. به همین جهت کشور ما نیز آن را اقتباس کرد و پایه قانون اساسی خود قرار داد که یکی از ارکان سه گانه نظام ملی امروز و آینده ایران است. در پرتو این سیستم جوامع غربی از رشد آموزشی و فرهنگی و اجتماعی بی سابقه و از دانش و بینش گسترده ای که آنها را در بالاترین سطح جامعه بشری قرار داد، برخوردار شدند و این وضع تا عصر خود ما کما بیش ادامه دارد. ولی دگرگونی و تحولی اساسی از پایان جنگ جهانی دوم به بعد بسیاری از ارزش ها و ضوابط عالی این تمدن را متزلزل کرده است. این دگرگونی از این جا ناشی شده که پیشرفت مادی فوق العاده و رفاه بی سابقه ناشی از بهره گیری روزافزون از دستاوردهای صنعت و تکنولوژی در خیلی از موارد، ارزش های دیرینه اخلاقی و اجتماعی را به سود افراط در راحت طلبی و تنعم مادی سست کرده است. محافظه کاری ناشی از این رفاه که هدف آن "حفظ وضع موجود" است غالبا اجازه گذشت از منافع خصوصی را به نفع مصالح اجتماع به افراد نمی دهد. در صورتی که درست قبولی چنین گذشتی شرط لازم آن تحول سازنده ای است که جهان پیشرفته صنعتی برای تطبیق وضع خود با شرایط جهان نوین بدان نیاز دارد.

امروزه اساس کار بسیاری از جوامع جهان پیشرفته بر استفاده یک جانبه از مقررات دموکراسی، یعنی مسابقه گروه های مختلف سیاسی را برای جلب آراء بیشتر از راه دادن وعده های زیادتر (و غالبا بسیار بیش از ظرفیت امکانات و منابع ملی) قرار گرفته است که فقدان رابطه منطقی میان بازده کار و دستمزد، یعنی دریافت پولی زیادتر در مقابل کار کمتر، نتیجه آن است. در چنین شرایطی ضرورت سازش هایی که لازمه حفظ یک اکثریت ضعیف و غالبا لرزان پارلمانی است، دست و پای مسئولان امور را در تار و پود مانورهای حزبی و سندیکایی میبندد و بدین ترتیب رعایت آرمان ها و اصول ارزنده اخلاقی و اجتماعی به تدریج جای خود را به بی بند و باری و سهل انگاری می سپارد. این همان تراژدی اجتماعی عصر ما است که در تحلیل روشنی از آن ژول رومن نویسنده و متفکر برجسته فرانسوی میگوید:

"... اگر دوران ما و تمدن ما به جانب فاجعه ای می رود به خاطر عدم توجه به خطر یا ندیده گرفتن آن نیست، بلکه به خاطر راحت طلبی و فقدان شهامت اخلاقی برای رویارویی با این خطر است".

اخیرا خانم فرانسوا ژیرو، وزیر سابق فرهنگ فرانسه نیز در کتاب خود به نام "کمدی قدرت" در همین باره نوشت:

"... مشکل این است که در دمکراسی های ما غالبا مقامات مسئول حاضر به بیان مطالبی که "مصلحت نیست!" به مردم خود نیستند. در صورتی که درست همین ها، مطالبی است که مصلحت ملی در گفتن آنهاست!"


مسلما دو جنگ ویران کننده بین المللی، به خصوص جنگ جهانی دوم، با پیامدهای مخرب خود از عوامل مهم این دگرگونی بوده اند. زیرا درک این واقعیت که همه دستاوردهای مادی و معنوی یک اجتماع میتواند به آسانی در معرض نابودی قرار گیرد و احتمال وقوع فاجعه ای بسیار بزرگتر که این بار می تواند نه تنها دستاوردهای جامعه بشری بلکه خود این جامعه را نیز به همراه آنها به دست نیستی سپارد، این احساس را به طور غریزی در جوامع وارث جنگ پدید آورده است که می باید در شرایط موجود تنها با منطق دم غنمیت شمردن و بی اندیشه فردا از امروز بهرہ گرفتن، زندگی کنند طبعا وقتی که نیروهای باز دارنده مذهبی، اخلاقی، معنوی و فرهنگی غرایز لگام گسیخته را مهار نکنند، نیل بدین هدف، از هر راه که حاصل شود، مجاز به نظر می رسد. از نظر برخی از افراد این منطق اجازه نامه ضمنی آدم کشی، ترور، آدم ربایی، باج گیری، استعمال مواد مخدر، انواع فساد و بی بند و باری اخلاقی و برای اکثریتی بزرگتر، پروانه توقعات روزافزون از جامعه، در مقابل خودداری روزافزون از دادن عوض به همان جامعه تلقی می شود. بدین ترتیب است که به قول یک منتقد شوخ امریکایی، بسیاری از جوامع پیشرفته امروزی به صورت "سلف سرویس هرج و مرج" در آمده اند.