صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۶.۱.۹۶

(۵۵)

در آستانه انقلاب آموزشی، نظام آموزشی کشور تقریبا ۱۲٪ کل جمعیت را در بر می گرفت و اکنون این نظام به عنوان گسترده ترین نهاد اجتماعی مملکت، از نظر کمیت، حدود ۲۲٪ کل جمعیت را در بر گرفته است. بدین معنی که در حال حاضر ۲۲٪ از جمعیت کل کشور، زیر پوشش سطوح مختلف آموزش قرار گرفت اند. این نسبت تا ده سال دیگر، از ۳۰٪ نیز فزونی خواهد گرفت. یعنی در ان موقع نزدیک به یک سهم تمام جمعیت کشور در قلمرو نظام آموزشی به  تحصیل اشتغال خواهند داشت. در نتیجه سهم افراد از ثروت علمی و فرهنگی کشور، بیش از پیش افزایش خواهد یافت و بدین ترتیب، نیروی انسانی فعال کمتری هزینه افراد زیر پوشش آموزشی وسیعی را بر دوش خواهد داشت. چنین وضعی ایجاب می کند که در ده سال آینده به کمک تکنولوژی پیشرفته و مهارتهای مختلف، قدرت تولید و بهره وری سرانه افراد فعال به سرعت افزایش یابد تا بتوان هزینه های فزاینده آموزشی جمعیت غیر فعال تحمل کرد.

در این راه، استعداد یابی دانش آموزان و دانشجویان و راهنمایی آنها به رشته های مطلوب کاملا ضروری است و شاید بهترین شیوه در این مورد پرس و جو از خود آنها باشد. بدین جهت اصل "گفت و شنود" یکی از اصول مهم انقلاب آموزشی منظور شده است. انقلاب واقعی در امر آموزش البته با رعایت ضوابطی که باید از نظر روان شناسی و انسانی و از لحاظ فنی رعایت شود، می باید به هم فکری و همکاری و گفت و گوی سازنده همه افراد شرکت کننده انجام گیرد و شاید لازم به تذکر نباشد که اساس اخلاقی هر گفت و گویی از قبیل خدمت بیشتر به مصالح ملی و موازین میهنی است که زیر بنای تحول و پیشرفت اصیل آموزشی و فرهنگی است.

با آن که نمی خواهم در حسن نیت و اصالت ذاتی هیچ فرد ایرانی، به خصوص دانش آموز و دانشجویی که خود را از راه تحصیل برای ورود به اجتماع و قبول مسئولیتهای ملی و انسانی خویش آماده می کند، تردید کرده باشم، یادآوری این نکته را ضروری می شمارم که معنی این گفت و شنود این نیست که خدای نکرده دانشجویی متوقع باشد که بدون احراز شرایط شایستگی تحصیلی، گواهی چنین شایستگی را دریافت دارد و به اصطلاح به جای دیپلم سواد "دیپلم بی سوادی" بگیرد. ما این امید را در حد اعلای آن برای هر کسی تامین می کنیم که به تناسب لیاقت و شایستگی که دارد، به مقامی که در خور او هست، برسد. اما اگر کسانی که امروز یا فردا از دستگاه های علمی کشور وارد اجتماع می شوند، از دانش لازم و از احساسات عالی ملی و میهنی برخوردار نباشند، تکلیف کاری که به آنان سپرده می شود، چه خواهد شد؟ و سرنوشت جامعه ایرانی در چنین شرایط چه خواهد بود؟

بر این اساس همه کسانی که وظیفه مهم تعلیم و آموزش نسل جوان کشور را به عهده دارند، از دبستان گرفته تا دبیرستان ودانشگاه، باید توجه داشته باشند که هرگونه اغماض در قضاوت آمادگی و شایستگی تحصیلی یک محصل و هر گونه چشم پوشی یا سهل انگاری به نفع او، در حکم خیانت به مسئولیت ملی و اجتماعی طبقه معلم، خیانت به آینده خود جوانان و خیانت به جامعه و مملکت است. متاسفم که با وجود خشونت و سختی این کلمه، برای توصیف اهمیت چنین قصوری، کلمه ای دیگر را جانشین آن نمیتوان کرد.